خاطرهای منتشر نشده از آیت الله حسن زاده آملی
خبرگزاری رسا ـ استاندار مازندران خاطرهای خواندنی از دیدار خود با آیت الله حسن زاده آملی بیان کرد.
سید علی اکبر طاهایی، استاندار مازندران، در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری رسا، خاطرهای منتشرنشده و خواندنی را از دیدار خود با آیت الله حسن زاده آملی بیان کرد.
وی در بیان این خاطره گفت: 26 سال قبل زمانی که در سمت معاون سیاسی و اداری استانداری مازندران مشغول خدمت به مردم این دیار بودم به اتفاق مرحوم محمد مجدآرا، استاندار وقت به دیدار علامه حسن زاده آملی به خانه اشان در شهر آمل رفته بودیم.
پس از سلام و ابراز ارادت، مرحوم مجد آرا موضوع دیدار را این گونه طرح کرد؛ حضرت آیت الله مقرر است جلسه ای تشکیل شود، افتخار دهید، علمای استان علاقمندند حضرتعالی حضور داشته باشید، حامل سلام محضر مستطاب عالی بودند، وقت را خودتان تعیین کنید؛«بعد از دهه یا کی؛ افتخار ....» تا این جمله از سوی مرحوم مجدآرا بیان شد علامه دو یا سه بار پشت دست خود را زد و گفت: استغفرالله، شیطان مرا فریب داد من دیگر فریب نمی خورم.
استاندار مازندران ادامه داد: در این لحظه من و مرحوم مجدآرا شوکه شدیم، با تعجب به یکدیگر نگاه میکردیم، سؤالات زیادی در ذهنمان نقش بسته بود. قصدمان فریب نبود، نمیدانستیم که چه کرده ایم که حضرت علامه این گونه فرمودند؛ در ادامه مرحوم مجدآرا بیان داشت«حضرت آقا کی؟» و اسامی برخی از علما را برده و گفتیم که همگی ابراز ارادت داشتند و سلام رساندند و مستدعی بودند که شما بزرگواری کنی.
طاهایی افزود: در این لحظه حضرت آقا این گونه فرمودند؛ مؤمنین، مسجدی در حومه آمل بنا کردند و از من دعوت کردند مسجد را افتتاح کنم و نمازی بخوانم. وقتی وارد شدم دیدم عمامه بهسری پیشاپیش جمعیت در حرکت است. تاچشمم به عمامه به سر افتاد احساس کردم، دل شکستم، عرش خدا را به لرزه درآوردم، چرا من اجنبی بایستی می آمدم برای افتتاح این مسجد؛ این مسجد را این مؤمن با مؤمنین و مؤمنات خشت هایش را بالا بردند و بنایش را برافراشتند؛ چرا بایستی من اجنبی.
وی اضافه کرد: آن زمان بود که دریافتیم منظور آقا از استغفار چه بود؛ این درحالی بود که آن روحانی پیشاپیش صف مردم بود، یعنی خود مستقبل است و اگر وسط جمعیت بود نشان از نارضایتی و دلخوریاش بود، او خود علمدار استقبال است، ولی علمای پاک بازی چون علامه حسن زاده به این نکات ظریف این گونه می نگرند، عزیزان! خیلی باید مواظب باشیم دلی را نشکنیم.
این خاطرهای که گفتم در کتاب های مازندران نیامده و در هیچ جایی نگاشته نشده است این مطلبی است درکتاب دل من که بیان کردم.